نقد های فلسفی

این پایگاه درباره تحلیل و نقد نظریات در فلسفه غرب و اسلامی می باشد. نویسنده عبدالکریم خالکی است.

نقد های فلسفی

این پایگاه درباره تحلیل و نقد نظریات در فلسفه غرب و اسلامی می باشد. نویسنده عبدالکریم خالکی است.

پارادکس آینه

از جمله موجوداتی که در این عالم واقعا موجب حیرت است، آینه می باشد.

وقتی خود را در آینه نگاه می کنیم؛

از یک طرف ما در آینه هستیم و عدم نیست. یعنی بودن یا نبودن ما در آینه یکسان نیست و واقعا یک موجودی را داخل آینه ادراک می کنیم.

از طرف دیگر می دانیم که ما بیرون از آینه هستیم و وارد آینه نشده ایم. 

آیا ما وقتی آینه را می بینیم، خود آینه را نمی بینیم و تصویر داخل آینه را می بینیم؟ آیا هم خود آینه را می بینیم که جیوه ای هست و هم تصویر را؟ (منظور از آینه، آینه تمیز است که کاملا تصویر را منعکس می کند.)

 اگر آینه را با دید استقلال بین بنگریم و تصویر داخل آینه را نبینیم دیگر تصویری از آینه بما هو آینه نمی ماند. در واقع خود آینه هیچ تصویری ندارد و ذاتش نشان دادن غیر، است. مگر اینکه قاب یا کدورتهای روی آینه را ببینیم.


حال سوال اینست که بر اساس این مثال آیا ذهن انسان آینه ای هست که موجودات در او وجود دارند؟ و یا  اینکه موجودات، آینه هایی هستند که انسان خودش را در مظاهر و شکلهای مختلف تجلی دهد؟ و هر کدام یک تجلی از حقیقت انسان هستند؟

انتقال صورتها در ادراک


در این پست درباره اینکه آیا در ادراک، معانی یا صورتهای ادراکی به ذهن منتقل می شوند صحبت می کنیم.

انتقال صورتهای ادراکی

آیا زمانی که ما این کوه را می بینیم خود این کوه به ذهن ما می آید؟ حتما جواب می دهیم که خیر. پس دقیقا چه اتفاقی می افتد؟ برخی برای توضیح این مساله بحث انتقال صورتها از خارج به ذهن را مطرح نموده اند.
انتقال صورتها در ادراک

اما چند سوال: اولاً آیا صورتهای خارجی به ذهن می آیند؟ یعنی آیا واقعاً در خارج، هر موجودی یکسری تصویر هم دارد که خود آن تصاویر هم واقعا در خارج وجود دارند و بعد به ذهن من می آیند؟ ثانیاً اگر واقعاً در خارج یکسری تصاویر وجود دارند آیا خود آن تصاویر به ذهن می آیند یا خود این تصاویر دوباره صورتهای دیگری دارند که ما به آن صورتهای دوم علم داریم؟ و اگر این مسأله ادامه یابد تسلسل می شود! ثالثاً آیا وقتی تصاویر خارجی به داخل ذهن من می آیند، دیگر در خارج وجود ندارند؟ یعنی اگر تصویر خارجی به ذهنم می آید پس دیگر نباید در خارج وجود داشته باشد. رابعاً اگر من یک تصویری را ادراک می کنم که دیگری هم ادراک کرده است بالاخره تصویر خارجی در ذهن من آمده است یا در ذهن دیگری؟آیا می شود یک تصویر در عین یکی بودن دو تا و یا هزار تا شود؟ و اگر گفته شود هر موجودی را از هر زاویه ای و با هر شرایطی حس کنید یک طور خاصی است و تصویری جدا است، پس آیا در خارج بینهایت تصویر وجود دارد؟ خامساً آیا در گفتگو کردن معانی و صورتها از ذهنی به ذهن دیگر منتقل می شوند؟ یکی از دلایل افرادی که علم حضوری را کنار می گذارند قابل انتقال بودن علم حصولی است.